♛αяαмεsн♛

من به هرچی بخوام میرسم

برشی از یک کتاب 2

  • ۱۱:۵۳



مرد کری بود که می خواست به عیادت همسایه مریضش برود.

با خود گفت: من کر هستم. چگونه حرف بیمار را بشنوم و با او سخن بگویم؟ او مریض است و صدایش ضعیف هم هست.


وقتی ببینم لبهایش تکان می خورد، می فهمم که مثل خود من احوالپرسی می کند. 

کر در ذهن خود یک گفتگو آماده کرد. اینگونه:


من می گویم: حالت چطور است؟ او خواهد گفت(مثلاً): خوبم شکر خدا بهترم.

من می گویم: خدا را شکر چه خورده‌ای؟ او خواهد گفت(مثلاً): شوربا, یا سوپ یا دارو.

من می گویم: نوش جان باشد. پزشک تو کیست؟ او خواهد گفت: فلان حکیم.

من می گویم: قدم او مبارک است. همه بیماران را درمان می کند. ما او را می شناسیم. طبیب توانایی است. 


کر پس از اینکه این پرسش و پاسخ را در ذهن خود آماده کرد، به عیادت همسایه رفت و کنار بستر مریض نشست. 


پرسید: حالت چطور است؟ بیمار گفت: از درد می میرم. کر گفت: خدا را شکر. مریض بسیار بدحال شد. گفت این مرد دشمن من است.

کر گفت: چه می خوری؟ بیمار گفت: زهر کشنده. کر گفت: نوش جان باد. بیمار عصبانی شد. 

کر پرسید پزشکت کیست. بیمار گفت: عزراییل! کر گفت: قدم او مبارک است. حال بیمار خراب شد.

کر از خانه همسایه بیرون آمد و خوشحال بود که عیادت خوبی از مریض به عمل آورده است. بیمار ناله می کرد که این همسایه دشمن جان من است و دوستی آنها پایان یافت.


از قیـاسی که بـکرد آن کـر گـزین

صحبت ده ساله باطل شد بدین


اول آنـکس کـاین قیـاسکـها نـمود

پـیش انـوار خـدا ابـلیس بـود


گفت نار از خاک بی شک بهتر است 

من زنـار و او خاک اکـدًر است


بسیاری از مردم می پندارند خدا را ستایش می کنند، اما در واقع اینطور نیست. گمان می کنند راه درست می روند، اما مثل این کر راه اشتباه را می پیمایند.



📕 برگرفته از مثنوی معنوی

#حضرت_مولانا 


آدمک آخر دنیاست بخند...
آدمک مرگ همین جاست بخند...
دستخطی که تورا عاشق کرد...
شوخی کاغذی ماست بخند...
آدمک خر نشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
بخدا مث تو تنهاست بخند...(*_*)
Designed By Erfan Powered by Bayan