♛αяαмεsн♛

من به هرچی بخوام میرسم

جمع کنید این بساط را ؟!

  • ۲۳:۲۹

یک عده هستند که وقتی کنارشان از عشق صحبت میکنی میخندند و میگویند عشق؟!

عشق دیگر چیست؟!

جمع کنید این بساط را عشق کجا بود...

نگاه به خنده ای این آدم ها نکن ، این خنده ای شان از هزار گریه بدتر است ...

این ها جگرشان برای عشق سوخته که این طور از عشق میگویند.

این آدم ها زمانی عاشق بودند ولی با چشمهای خودشان خیلی چیزها را دیدند ، خیلی چیزها را شنیدند و انگشت خود را در حلقشان کرده و هر چه عشق و احساس بود بالا آوردند...

از همان زمان متنفر شدند از عشق از محبت از هرچی احساس...

ایند ها یک روزی یک جایی بازم عاشق میشوند ولی خدا میداند چقدر طول میکشد تا از ته دلشان  بار دیگر به کسی اعتماد کنند...

امیر اسدی 

تقدیم ب تمام شما ک وقت گذاشتید وخوندید

بخصوص اجی ماجده(نبینم غمتو)

 :)

!لطفا مطمعا شوید !

  • ۱۹:۱۰

اول از ماندنتان مطمعا شوید .

بعد شروع کنید درد و دل کردن را ...

بعد به بوی عطرتان عادتش دهید ...

بعد یک اهنگ مخصوص را برایش  تایپ کنید ...

بعد هر روز با صدای بمتان برایش بخوانید ...

بعد (مواظب خودت باش)

بعد هعی بی هوا بگویید دوستت دارم...

بعد قربان صدقه اش بروید ...

بعد تیکه کلامتان را بر زبانش بیاندازید...

بعد در هر حال و زمان کنارش بماند ...

بعد به حرفش گوش کنید ...

بعد به اسم او قسم بخورید ..

بعد چشم هایتان ...

بعد با حال بد او؛ حالتان بد شود...

بعد...

بعد همه ی این ها مثل ...نروید ، اوخواهد مرد ؛

جا داره ی خوش امد ب خودم بگم:))) 

سلام....

 

سال ها منتظر است ._.

  • ۲۳:۳۰

تا خدا هست

کسی تنها نیست

من اگر گم شده ام 

تو اگر خسته شدی

در پس پرده ای اشک من و تو 

مامن گرم خداست

اوهمین جاست

کنار من و تو

سال ها منتظر است 

تا بسویش برویم از سر شوق

تا صدایش بزنیم از سر عجز 

و بفهمیم که او مونس واقعی خلوت ماست


متن قشتگی هست پیشنهاد میکنم بخونید

  • ۲۳:۰۱

✨✨✨✨✨✨✨✨✨

چه متن قشنگیه !

قوی کسی است که,

نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،

 و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!

هر گاه زندگی را جهنم دیدی, 

سعی کن پخته از آن بیرون آیی...

سوختن را همه بلدند!!

زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!

با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد...

یکی رفت و،

   یکی موند و،

       یکی از غصه هاش خوندو

          یکی برد و، 

             یکی باخت و، 

                یکی با قسمتش ساختو

                                          یکی رنجید، 


                         ""یکی بخشید""


            یکی از آبروش ترسید

        یکی بد شد،

     یکی رد شد، 

  یکی پابند مقصد شد 

تو اما باش،

          """خدا اینجاست...!!

با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،

فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،

و با خود تکرار می کنم که یادم باشد، 

هر آن ممکن است شبی فرا رسد،

و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد، 

پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "،

و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :

خوشحالم که هستید....



چه چیز هایی ساده ای را نداریم....

  • ۱۴:۱۹

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد

با یکی مهربان باشی،

دوستش بداری

و برایش چای بریزی!


گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد

یکی را صدا کنی،

بگویی سلام،

می آیی قدم بزنیم؟!


گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد

یکی را ببینی،

شب بروی خانه بنشینی،

فکر کنی

و کمی برایش بنویسی!


گاهی وقت‌ها،

آدم چه چیزهای ساده‌ای را ندارد..


10جمله زیبا

  • ۱۵:۲۵



۱-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید . . . 

قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید . . . 


۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد . . . 


۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی . شمع های افتاده خاموش می شوند . ..

 

۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد . . . حتی اگر غلام درگاهت باشد. 

دوست مدار کسی را که دوستت ندارد

حتی اگر سلطان قلبت باشد . . . 


۵- هیچ کدام از ما با “ای کاش” . . . 

به جایی نرسیده‌ایم . . . 


۶- “زمان” وفاداریه آدمها را ثابت میکند . . . 

نه “زبان” . . . 


۷- همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوانیم بگوئیم . . . 

اما گفته ها را نمیتوانیم پس بگیریم . . .

 

۸- خودبینی ، دیدن خود نیست . . . 

خودبینی . ندیدن دیگران است . . . 


۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را 

نمی پوشاند . . . 


۱۰- آدمـها را به اندازه لیاقت آنها دوست بدار و به اندازه ظــرفیت آنها ابراز کن 



               


اندکی تفکر.,.,

  • ۱۴:۵۷

‍ این متن واقعأ زیبـــــــــــــــــاست


به تاریخ های روی سنگ قبر نگاه کنید:

تاریخ تولد- تاریخ مرگ

آنها فقط با یک خط فاصله از هم جدا شده اند،

همین خط فاصله کوچک نشان دهنده تمام مدتی است که ما

روی کره زمین زندگی کرده ایم،

ما فقط به اندازه یک " خط فاصله" زندگی می کنیم!

و ارزش این خط کوچک را تنها کسانی می دانند که به ما عشق ورزیده اند.

آنچه در زمان مرگ مهم است پول و خانه و ثروتی که باقی می گذاریم نیست، بلکه چگونه گذراندن این خط فاصله است.

بیایید به چرایى خلقتمان بیاندیشیم

بیایید بیشتر یکدیگر را دوست داشته باشیم

دیر تر عصبانی شویم

بیشتر قدردانی کنیم

کمتر کینه توزی کنیم

بیشتر احترام بگذاریم

بیشتر لبخند بزنیم

و به یاد داشته باشیم.  که این " خط فاصله" خیلی کوتاه است!

اندکی تفکر...

سر باشی یا در حد پا بمونی. . .

  • ۲۱:۵۳

مرد متاهلی در مجلسی گفت:

زن مانند کفش میماند

کهنه که شد میتوان آن

را عوض کرد

و کفش نو بپا کرد....


حکیمی در میان جمع گفت:

بله این مرد درست میگوید

برای مردی که خودش

را در حد پا بداند،

زن برایش همچون کفش میماند...

اما مردی که خودش را

در حد سر بداند زن برایش همچون تاج میماند...


✨ انتخاب با خودته... سر باشی یا در حد پا بمونی!!


ما مثل کدام سیب هستیم؟!؟

  • ۲۱:۲۷

🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎

دخترها مثل سیب ، روی درخت هستند. بهترینشون روی بالاترین قسمتند.

مردها بهترین رو نمیخوان، چون میترسن در زای به دست آوردنشان آسیب ببینند.

در عوض آنهایی که روی زمین افتاده ، و زیاد خوشمزه نیستند رو انتخاب می کنند.

شاید چون آسان بدست میان.

به همین دلیل سیب های قله درخت فکر میکنند که مشکل از اونهاست.

در حالی که اون ها فقط بزرگ هستند.

در حقیقت باید صبورری کنند تا مرد درست از راه برسه و شهامت چیدن سیب از قله درخت رو داشته باشه.

نباید برای اینکه کسی به ما دست یابی پیدا کنه، مثل سیب های به زمین افتاده بشیم، کسی که عاشق ما باشه، برای بدست آوردن ما همه کاری انجام میده.

♥️🍎


کاسه چوبی...

  • ۱۵:۲۰

🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷

داستان


پیرمردی تصمیم گرفت تا با پسر، عروس و نوه خود زندگی کند.

دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود.هنگام خوردن شام، غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را برزمین انداخت و شکست.پسر وعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدر بزرگ کاری بکنیم، وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدر بزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد.بعد از اینکه یک بشقاب ازدست پدر بزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد.هر وقت هم خانواده او را سرزنش میکردند، پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت.یک روزعصر، قبل از شام، پدر متوجه پسر چهارساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد.پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داری چی درست میکنی؟پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید، در آنها غذا بخورید! و تبسمی کرد و به کارش ادامه داد


۱ ۲ ۳
آدمک آخر دنیاست بخند...
آدمک مرگ همین جاست بخند...
دستخطی که تورا عاشق کرد...
شوخی کاغذی ماست بخند...
آدمک خر نشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
بخدا مث تو تنهاست بخند...(*_*)
Designed By Erfan Powered by Bayan