- يكشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۸
- ۱۲:۱۵
داشت زیر لب میخوند:
"که من باد میشم میرم تو موهات..."
بهش گفتم به جای اینکه واسم کنسرت برگزار کنی پاشو کمک کن این تختو جابهجا کنیم، کمرم درد گرفت به خدا!
با شیطنت باز گفت:
" ای بخت سراغ من بیا،
که رختخواب من با خیال خامم گرم نمیشه"
بهش گفتم از بد شانسیت که بختت من بودم، قیافهی ناراحت و اخمو به خودش میگیره و آه میکشه، میگه هِــــــی...
کنارش میشینم، بهش میگم پشیمونی؟
میگه:
میدونی من یه تئوری دارم، میگم که هر کسی توو زندگیش عاشق یک نفر باید بشه، اون آدم درست یا غلط همیشه عاشق اون آدم میمونه،
دلش به یاد اون آدم گرمه،
چشماش به خیال اون آدم گرم خواب میشه،
دستاش با خیال اون آدم گرم میمونه.
حالا ببین، چقدر باید، خوششانس و خوشبخت باشی، که همونی رو پیدا کنی که اونم شبها با خیال تو میخوابه،
روزا به عشق تو بیدار میشه.
چقدر باید خوشبخت باشی که بین این همه آدم کسی رو پیدا کنی که همونطور که اون وسط ذهنت جا کرده، توام وسط قلب اون جا کنی...
بهش گفتم: تو پیدا کردی؟
گفت: من خوشحالم، تو خوشحالی؟ همین الان؟
گفتم: خب آره، داریم خونهی آیندهمونو میچینیم، تو کنارمی و خوشحالم، همه حالشون خوبه...
حرفمو قطع میکنه و میگه:
پس دوتامون درست انتخاب کردیم!
هیچکی پیش آدم اشتباهی خوشحال نیست...
#مهتاب_خلیفپور