همیشه نباید بدست اورد....
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۵ ب.ظ
🍃✨🍃✨
✨🍃✨
🍃✨
✨
از عارفی پرسیدند: از این همه نیایش به درگاه خداوند،
چه به دست آورده ای؟!
جواب داد: هیچ
اما، بعضی چیزها را از دست داده ام!
خشم، نگرانی، اضطراب، افسردگی، ترس از پیری و مرگ...
✨همیشه با به دست آوردن نیست که حالمان خوب می شود
گاهی با از دست دادن خیال آسودهتر داریم ...!
✨
🍃✨
✨🍃✨
🍃✨🍃✨
#سعی_بر_قانع_بودن
- ۹۶/۰۴/۰۶
یادمه اولین روز اولین کار بعد از خدمت سربازی که می خواستم برم می گفتم خدایا شکر بعد از این پیمان میبندم چون بعد از این مدت 9 ماه کار پیدا شد نماز شروع کرده و ادامه بدم ولی صبح زود باید می رفتم یعنی قبل از اذان صبح...
نهایت گفتم دیگه چه میشه کرد دیر میشه باید برم.رفتم و یک ربع ایستادم یک ماشین هم رد نشد از جاده ساعت حدود 4 و نیم صبح!
صدای اذان از داخل شهر به گوش می رسید و تصمیم گرفتم برم اون ور جاده، نمازی بخونم و بعد برگردم به راه بیفتم اما دیر میشد و بهتر بود همونجا بمونم شایدکه ماشین بیاد و جا نمونم.ولی تا ده دیقه باز نیومد!
با خودم گفتم اگر رفته بودم و نماز خونده بودم بهتر بود...اما نرفتم و این قدری موندم که دقیقا نیم ساعت در کل طول کشید تا یه پیکان اومد و سوارم کرد اما فقط یه مسافر تا چندین کیلومتر جلوتر تونست به جز من سوار کنه و من عقب و اون مسافر جلو سوار شده بود.من عقب ماشین بودم.
که زد کنار راننده و گفت منتظر بشیم شاید کنار این آبادی کسی اومد سر جاده و خالی نریم و اینقدر خسیس بود برای این که بنزین نسوزه کلا ماشینو خاموش کرد و دیگه هوا داشت از شب در میومد و من هم ناراحت.
میخواستم پیاده بشم و توی یکی دو دیقه سریع کنار جاده تیمم کنم و نماز رو بخونم حتی روی خاک هم که شده اما نرفتم.بگو شد ؟!!
خوابم میومد و میخواستم برم سمت راننده (همون عقب) و راحت بخوابم که
یه کمپرسی از پشت زد به ماشین چون چراغ های ماشین هم خاموش کرده بود راننده(باتری هدر نره)خلاصه ماشین شیش تا چرخ توی خاکی مجاور جاده خورد و کره کشید و توقف کرد و من که به خودم اومدم دیدم یکی داره در سمت شاگر عقب رو باز میکنه
منم به زور میام بیرون و خدا رو شکر مچاله شده بودم اما سالم و خیلی نزدیک بود به حد شکستگی برسم توی اون چند وجب جایی بین دو تا صندلی عقب و جلو(یعنی فنرای صندلی خیلی بهم فشار آرود ولی سالم بودم خدا رو شکر) و رفتیم سوار ماشین دیگه شدیم تا برسیم به شرکت و خراش سطحی برداشته بودم و تا رسیدم شرکت هم نماز صبح رو توی اتاق کنار نگهبانی با اجازه نگهبان خوندم و هم نماز شکری به جا آوردم.
دیگه نمیدونم چه حکمتیه اما واقعا نماز آدم رو از سر در گمی در میاره و نجات میده.اگر رفته بودم نماز اونطور نمشد.