♛αяαмεsн♛

من به هرچی بخوام میرسم

19)دلنوشته...

  • ۰۵:۱۳

سلام .....عیدوتون مبارک    امیدوارم نمازو روزه هاتونم مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه... و حاجاتتونم براورده شده باشه..

نمی دونم ولی لحظه سال تحویل تا چند دقیقه بعدش و بعد از نماز عید فطر همیشه دلم میگیره چون یاد کسی میوفتم که با حضورش اون لحظات رو برام خاطره شیرینی کرده بود و الان که نیستش واقعا زجر میکشم چون جوری نیست که نخوام بهشون فکر نکنم.... و همین باعث شده وقتی احساس خوشی با اطرافیانم میکنم خیلی بهش دل نبندم و توی خاطرم ثبطش نکنم چون میدونم یه روزی اونا میرن و فقط خاطراتشون میونه و من یه عالم فکر شاید کارمم اشتبه باشه و باید از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم و خیلی به بعدش فکر نکنم ... ولی همین فکر که میدونم قرار منو ه زودی تنها بزران یا من اونارو تنها بزرام واسم میشه عذاب که خیلی نباید دل ببندم به این خوشیا زود گذره..........بگذریم بازم دلم گرفته بدجورم گرفته ولی مهم نیست امروز عیده باید خوشحال باشم میدونم نیستم پس مثل همیشه یه نقاب میزنم و تظاهر به خوشحالی......ولی زیاد دارم توی نقشم گم میشم کاش میشد گم شد توش و هیچ وقت بیرون نیام و اون نقاب که همیشه رو چهرم هست بشه عضوی حقیقی از صورتم نه عضوی که برای اینکه نخوام دل خانودم و اطرافیانمو ازده کنم بزنم و وانمود کنم.... خسته شدم  خیلی خیلی زیاد کاش میشد بقیه برام مهم نبودن تا خودم باشم ........کاش

علی احمدی
سلامت باشید :)
اتفاقا منم بچگیا همش با بزرگ تر ها و در مجالس اون ها می رفتم.
به خصوص پیر مرد ها ههههه
خلاصه الان احساس می کنم کمی اشتباه بود چون رفتار های هیجانی رو در وقتش انجام ندادم و الان یه جورایی شبیه بچه ها میشم اغلب! :))
تو هم موفق باشی
آبجی سعی کن اگر هم با بچه ها و همسن ها اخلاقت یکی نیست براشون حکم ارشد یا مبصر رو داشته باشی(یه فرد خاص و متفاوت با بقیه)اما بین اونام باشی.

مثلا من خودم در سال آخر مدرسه یعنی پیش دانشگاهی(که تا اون موقع تقریبا فقط دو دوست نزدیک توی کلاس داشتم چون هم شهرکی بودن آخه منم مرکز استانم می رفتم دبیرستان)خلاصه داشتم میگفتم سال آخر نماینده ی شورای مدرسه شدم و با اعلامیه و روزنامه دیواری دستی که درست کردم برای اولین بار(باز هم با وجود حوصله ی سرو کله زدن نداشتن با بچه های همسن چه برسه سال اول و دومی ها)کلی تبلیغ کردم و به خودم می گفتم چون می خوام در آینده بعد از دانشگاه مسئولی چیزی از آب در بیام باید از اینجا شروع کنم.
چشمت رو درد نیارم با نوشته هام :)
دور و بر تبلیغ هایی که به در و دیوار مدرسه زدم توی زنگ تفریح می چرخیدم تا ببینم دانش آموزانی که نگاه می کنند چی میگن و بعضی ها مسخره می کردند و حتی سیبیل میذاشتن و چهره ی منو عوض می کردن و منم باهاشون میخندیدم و ازم خوششون میومد و با این چیزا و سخنرانی که کردم توی صف که منم همتون رو دوست دارم و بهتون اهمیت میدم و مشورت ازتون می گیرم رای آوردم و خدا رو شکر کتابخونه رو دادن به من بعد از انتخاب شدنم سعی می کردم آزاد بزارم بچه ها رو با موقعیت و برشی که به دست آوردم پیش مدیر و معاون مدرسه.

یک نفر درست ا زبچه های سال اول شد معاون کتابخونه و بچه هایی که کارت کتابخونه داشتن(که از آموزش و پرورش صد تا به جای پنجاه تا با زور گرفته بودم)راه میدادم زنگ تفریح از داخل به کتاب ها دسترسی پیدا کنند و مواظب بودیم و هر کتابی می بردند کارتشون رو می گرفتیم و خلاصه اینجوری... .
هر چند کمی اون سال درسم رو ضعیف کرد اما چیزی از علاقه ام به رشته ام و هدفم کم نکرد.هر چند کنکور سخت تر از چیزی بود که در خودم میدیدم.

من تونستم فقط روزانه ادبیات فارسی(که آسون ترین رشته برای قبول شدنه) نفر آخر بین اون بیست و پنج نفر ظرفیت دانشگاه استانم قبول بشم!

در کنار فعالیتی که گفتم بردار در کنار بچه های مدرسه سعی کن درس ها رو حسابی بخونی که کنکور به شاگرد نمونه و اول بودن زیاد ربطی نداره بلکه(از نظر درسی) بهتر از ما خیلی ها هستند که تنها دغدغه ی زندگیشون کنکوره تا موفق بشن تو بهترین رشته و دانشگاه ها قبول بشن.
امروز دیگه شورشو در آوردم از بس کامنت طولانی نوشم.ببخشید خواهرم.
به خدا میسپرمت
خدانگهدار
ممنونم داداش علی کخپه برام وقت میزاری هم پستامو میخونی هم کامنت میزاری مرسی  حتما به حرفاتون عمل مینکنم تا انشاله درست شه....بازم ممونم ششما هم موفق باشید 
علی احمدی
سلام.عید شما مبارک.امروز همه جا بخور بخوره هههه همه دارن میخورن فقط.تو خیابون تو نون وایی اینگار قحطی آمدست.
بالام جان یه نقاب به این وبلاگت بزن مثل همه
منم مثلا امروز عیدست برامان هههه مبارکه:)
ولی بگو چی شده.مردیم ای خستگی.:(((
دیشب دستگاه خراب بود و مدیر گفت همه جای دستگاه رو با گازوئیل می شوری و یه ذره نمیزاری جای روغنی روی زیر و زبر دستگاه بماند.
چشمت روز بد نبینه من دستگاهه رو در عرض 6 ساعت تمیز کردم و سر پرست روز از خواب بیدار شده زنگ زده تمیز کردی؟ گفتم آره:)))
میگه برو نظافت سالن همه جاشو تمیز کن.
با خودم غر زدم یکی از همکارام که تازه دستگاهش رو خاموش کرده بود آخرای وقت، گفت خسته شدی؟
گفتم داغان شدم رفت :))
همینجوری برم زیر دوش رفتم خونه پر از گازوئیل و روغن شدم!
گفت معمولا دستگاه که خراب میشه تا یکی دو روز بدون حقوق میگن نیا و تو باید از خدات باشه اومدی و گر نه میگفتن نیا دو روز حقوق پرید.

این شد که در نهایت خوشحال شدم و گفتم چه بهتر فردا هم پایه ام بیام تا دستگاهم خرابه دستگاه های شما رو هم تمیز کنم ههههههه

دیگه دیگه.الانم مثلا عیده بد تر از هر روز باید مثل جنازه بیفتم:)
از خودت در بیا بیرون اون تبریک هم واسه خاطر شماها زدم وبم
وگرنه الان باید فاتحه منو بخوانن :)))
راستی نماز عید فطرم که جا ماندم رفتم دم مسجد دیدم دارن تمام میکنن و اومدم سرچ کردم دیدم کار نداره همون نماز صبحه منتها بجای یک قنوت چند تا قنوت داره؛
پنج تا قنوت در رکعت اول و چهار تا قنوت در رکعت دوم.
دعای قنوتش هم هر ذکری بگی میشه اصلا یه صلوات هم بفرستی میشه.
گفتم شاید بعضیا جا مونده باشن بگم یاد بگیرن اگر کامنت منو خوندن وگرنه شما که گفتی میری نماز عید فطر توکل به خدا همه مشکلات حل میشه.


راستی میگن یا باید به زاویه دیگر مشکلی که داری نگاه کنی یا باید به خودت تلقین کنی که خوشحالی و خوشبختی(مثل خندوانه ای ها) و با این دو راهی که گفتم به نتیجه خوبی می رسی.

البته راه دوم رو در جای دیگه ای متوجه شدم نتیجه ی خوبی میده.
اینکه آدم وانمود کنه یه آدم دیگه ای هست و خوبه خداییش بعد از یه مدت عادتش میشه خوب باشه همیشه.من که مثلا از وقتی رفتم سر کار همه پرسیدن روزه میگیری خداییش شاید اون موقع دو سه روز بود یعن یاز روز هشتم ماه رمضون روزه نگرفته بودم و نمیتونستم تحمل کنم روزه سخته.
ولی چون گفتم آره تا جایی که بتونم میگیرم شروع کردم و خدار و شکر امسال بعد از سالی که ماه رمضون توی زمستون بود به جز همون چند روز همش رو گرفتم.

خلاصه اگه سعی کنی همیشه در چشم اطرافیان غم ها رو پنهان کنی خود به خود سر سخت میشی و یا به اصطلاح واکسینه میشی در برابرش و شاد تر جلوه می کنی.شاید هم کمی بی خیال[مثل الانه من] :)

وای چقدر حرف می زنم تازگیا!دیگه درسته بالاخره ما هم یه روز دنیای مجازی رو ول م یکنیم و مشغله و زندگی نمیزاره بیایم ولی تا هستم بالاخره هستم.
زندگی همینست دیگه یکی با مرگ میره یکی با کار و زندگی میره یکی با قهر یکی با ازدواج یکی با ... .خلاصه همه رفتنی هستیم.در لحظه زندگی کنیم:)
دقیقا هر چه بیشتر غمت رو پنهون میکنی سر سخت تر میشی و شادتر نشون میدین این جمله دقیقا حاله منه.....  اها راستی اول خواستم بگم همه چی سختی داره و راحتی شو حتما میبینید و گرنه باید به عدالت خدا شک کرد!!! مثا من خودم به جای اینکه تابستون خوش باشم نشستم درس خوندن و حتما نتیجش رو میبینم و ایندم با کسی که رفته بیرون خیلی فرق داره پس سختی هارو به جون بخرید به امید روزی که همش یه مقدمه واسه یه حلاوت باشه......  داداش خودم با خودم درگیری دارم بعضی وقتا میگن هیچ کس غم گین تر از خودم نیست یهویی هم میبینم هیچ کس الکی خوش تر از خودم نیست ولی بازم گیج هستم چون بعضی وقتا خواستم نقاب بزنم به صورتم کلن قاطی شده خخخخخ ولی ایشالله درست شه تا از سر در گمی بیام بیرون...  بعضی وقتا با هودم میگم خدارشکر خانواده خوب دارم سلامتی دارم و.....  و بعدش میگم خوشبخت ترین ادم روزی زمین هستم و نیمه پرو نگاه نمیکنم بلکه میبلعمش...  بعضی وقتا هم که فکر میکتم میگم عزیز ترین کسم فوت شده فلان بلا سرم امده فلان اتفاق افتاده میگم من چه جور تونستم دوم بیارم زیر بار این همه سختی و زجر...  کلن درگیری دارم با خودم و نمی دونم چی کار کنم.شاید به خاطر سنم باشه و بزگتر که شدم خوب بشم ولی تعریف نباشه سنم کمه ولی همیشه بیشتر از سنم درک میکردم و حرف میزدم و دست خودم نیست این رفتارم و همیشه توی اقوام و دوستا هم با بزگترا هستم کمتر موردی میشه با کوچیکترت باشم..... هوف حتی حرف زدنم پر از ابهام گیجی هست خخخخ ببخشید سرتون رو ا حرفای بی سرو تهم درد اوردم داداش علی....  انشالله موفق باشید
مهدی لطفی
سلام
عیدتون مبارک
با "باز ماچ و موچ " به روزم.
¿?¿?¿
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آدمک آخر دنیاست بخند...
آدمک مرگ همین جاست بخند...
دستخطی که تورا عاشق کرد...
شوخی کاغذی ماست بخند...
آدمک خر نشوی گریه کنی...
کل دنیا سراب است بخند...
آن خدایی که بزرگش خواندی...
بخدا مث تو تنهاست بخند...(*_*)
Designed By Erfan Powered by Bayan